پایگاه اشعار آئینی جعفر ابوالفتحی_ نِی جَف
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم زبانحال حضرت زینب کبری سلام الله علیها در مصیبت مادرسایه ای از مادر ما روز آخر مانده بوداستخوانی از تن او حداکثر مانده بود...رازهایی داشت با بابا ولی ناگفته ماندچشمهای زخم
موضوعات
محرم و صفر
ورود به کربلا [ 1 ]
استقبال از محرم [ 3 ]
حضرت مسلم (ع) [ 2 ]
حضرت رقیه (س) [ 15 ]
طفلان حضرت زینب (س) [ 0 ]
طفلان حضرت مسلم (ع) [ 0 ]
حضرت عبدالله ابن الحسن (ع) [ 0 ]
حضرت قاسم ابن الحسن (ع) [ 0 ]
حضرت علی اصغر (ع) [ 5 ]
حضرت علی اکبر (ع) [ 3 ]
حضرت عباس (ع) [ 7 ]
شب عاشورا [ 0 ]
روز عاشورا [ 29 ]
شام غریبان [ 0 ]
کاروان اسرا [ 2 ]
مدح و ولادت / مناجات و شهادت
پیامبر اکرم(ص) [ 0 ]
امام علی (ع) [ 45 ]
حضرت زهرا (س) [ 51 ]
امام حسن (ع) [ 8 ]
امام حسین (ع) [ 79 ]
امام سجاد (ع) [ 2 ]
امام باقر (ع) [ 1 ]
امام صادق (ع) [ 4 ]
امام کاظم (ع) [ 2 ]
امام رضا (ع) [ 8 ]
امام جواد (ع) [ 2 ]
امام هادی (ع) [ 2 ]
امام حسن عسکری (ع) [ 2 ]
امام مهدی (عج) [ 81 ]
حضرت زینب (س) [ 22 ]
حضرت ام البنین (س) [ 1 ]
حضرت معصومه (س) [ 3 ]
حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) [ 2 ]
حضرت حمزه(ع) [ 1 ]
دیگر موضوعات
امام ، رهبری و شهدا و سیاسی [ 17 ]
مناجات با خدا / ماه رمضان [ 7 ]
تک بیت ها
تک بیت ها [ 1 ]
دوستان
قالب وبلاگ
قیمت روز خودروی شما
دانلود سریال جدید
آمار وب سایت

آمار مطالب

کل اشعار : 399

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین

آمار بازدید

بازدید امروز : 5
آی پی امروز : 1
باردید دیروز : 105
آی پی دیروز : 18
بازدید هفته : 126
بازدید ماه : 110
بازدید سال : 3,493
بازدید کلی : 203,010
رین
سایه ای از مادر ما روز آخر مانده بود
نوشته شده به دست خادم الزینب (س)
نظرات 0
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم 

زبانحال حضرت زینب کبری سلام الله علیها در مصیبت مادر



سایه ای از مادر ما روز آخر مانده بود
استخوانی از تن او حداکثر مانده بود...

رازهایی داشت با بابا ولی ناگفته ماند
چشمهای زخمی اش در پشت معجر مانده بود



چل نفر نامرد اینجا یک نفر را میزدند ...
پشت این در ، در نبردی نابرابر مانده بود

زیر در میسوخت و راه گریزی هم نداشت ...
گوشه ای از چادر او زیر این در مانده بود

باز جای شکر دارد روز تلخ حادثه
از نبی تنها همین یک دانه دختر مانده بود...

بعد چندین ماه گفتم گریه ام کم می شود...
آه... اما خونِ روی بسترش، تَر مانده بود

واجب این است عاشق و معشوق مثل هم شوند
از یل خیبر فقط یک جسم لاغر مانده بود


جعفر ابوالفتحی
تعداد بازدید از این مطلب: 644
موضوعات مرتبط: مدح و ولادت / مناجات و شهادت , حضرت زهرا (س) ,


تاریخ : دوشنبه 25 دی 1396
ساعت : 6:51
مطالب مرتبط با این پست
صد سال در زمستان همواره خفته باشم
من به زحمت آمدم زانو به زانو
عمرت اگر که گشته در راه مرتضی خرج
غم میخوریم شاید با گریه خو بگیریم
خواهی اگر که بینی با جان خود خدا را
قسم به نُه فلک دوری وسیع و بسیط
در وصل تو بیرون زدم از شور جگر قند
زمان بودن چشم تو آفتاب نبود
اگر به ملک دو عالم تویی خدای همه
با ادعای خالی، دل میل یار دارد
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

کد امنیتی رفرش

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.

ی
منو اصلی
صفحه ي نخست
تماس با ما
انجمن گفتگو
آرشیو مطالب
ثبت نام کنید
ورود به سایت
درباره وبگاه
نِی جَف_پایگاه اشعار آئینی جعفر ابوالفتحی
پروفایل مدیر
ایمیل مدیر
عناوین کامل مطالب
آرشیو مطالب
1402
1401
1400
1399
1398
1397
1396
1395
اشعار جدید
پست ثابت
صد سال در زمستان همواره خفته باشم
من به زحمت آمدم زانو به زانو
عمرت اگر که گشته در راه مرتضی خرج
غم میخوریم شاید با گریه خو بگیریم
این نفس اگر که دارد اندیشه ی هدایت باید که حبس گردد در قلعه‌ی ولایت
خواهی اگر که بینی با جان خود خدا را
قسم به نُه فلک دوری وسیع و بسیط
در وصل تو بیرون زدم از شور جگر قند
زمان بودن چشم تو آفتاب نبود
مطالب پر بازدید
فرماندهی کل قوا دست رقیه است [ 8063 ]
چقد ناله کردم تا این دیده تر شه [ 2361 ]
در روضه اش قمار مرا غم حساب کرد [ 751 ]
سایه ای از مادر ما روز آخر مانده بود [ 645 ]
پست ثابت [ 633 ]
بر دست ساقی در ازل وقتیکه ساغر راست شد [ 631 ]
رحمت به مادرم که مرا زاد با غمت [ 617 ]
خاک در درگاهش صد مالک و صد قنبر [ 601 ]
بی شک کسی که پاره گریبان حیدر است [ 577 ]
دوباره صبح جمعه شد تو از سفر نیامدی [ 561 ]